برچسب : نویسنده : firoozegi بازدید : 99
برچسب : نویسنده : firoozegi بازدید : 105
اگر از اشک من این عشق عیان خواهد بود
در حضور تو چه حاجت به بیان خواهد بود؟
ما دو رودیم که از دره نداریم هراس
چشمها خیره به افتادنمان خواهد بود
دوستت دارم و سوگند به ابروی خمت
که همان بوده همان هست و همان خواهد بود
زیر باران خزان رفتی و با خود گفتم
روزگارم ابدالدهر خزان خواهد بود
شوکران لبت ای عشق به جان می ارزد
کمترین تحفه ی عشاق تو جان خواهد بود
برچسب : نویسنده : firoozegi بازدید : 101
درد است تو را از پس این پنجره دیدن
هرروز تورا دیدن و هرگز نرسیدن
لبخند تو خشکیده و تقدیر همین است
من زار زدن ، "غنچه" گریبان ندریدن
لب وا کن و حرفی بزن ای جان که ببینیم
از ساغر لبریز ، میِ ناب چکیدن...!
دلمرده نخواهم شد از این جور که داری
چشم سیه و سرمه ی بیهوده کشیدن!؟
از عشق پریشانم و از عقل گریزان
پر کن قدحی!خسته ام از فلسفه چیدن...
برچسب : نویسنده : firoozegi بازدید : 108